قرار بود خاطرات هفته شهدا رو تعریف کنم. هنوز هم سر حرفم هستم.
یادش به خیر. قبل هفته شهدا کلی کار کامپیوتری بود اما کامپیوتر نداشتیم. بنابراین تصمیم گرفتیم که با سلمان و سیدصالح صحبت کنیم تا ...
اصلا بذارید تا تنور داغه یه بحثی رو بچسبونیم و بعد برگردیم سر خاطره.
قدیمترها هم جعبهای بود که بشه باهاش تایپ کرد یا تصاویر را سروته کرد. اما بچهها کمتر ازش استفاده میکردند. یادمه بیشتر کارها رو دستی انجام میدادیم. حتی میکس صدا رو هم دستی انجام میدادیم؛ چه برسه به انتشار نشریه!
این روزها بچهها، قبل از اینکه بفهمن که دست انسان چه روبات پیشرفتهایه، یاد میگیرن که صفحه کلید عجب مخلوق شگفتآوریه!
قدیمترها برنامه ریزی میکردیم و به عمل که میرسیدیم، به این جعبه آهنی بهدید یه پیمانکار نگاه میکردیم. اگر هم میخواست کار رو زمین بذاره، خودمون آستینارو بالا میزدیم و یاعلی.
این روزها بچهها هرچی این جعبه بلده انجام بده، بلدند. اگه جعبه بخواد تنبلی کنه یا حال کارکردن نداشته باشه، کاری ازشون ساخته نیست.
قدیمترها فکر میکردیم که میخوایم چی کار کنیم. بعد روشهای انجامشو بررسی میکردیم. یکی از گزینهها هم این بود که تو اجرا از این جعبه آهنی استفاده کنیم. اگر هم مثلا برق میرفت! خیلی راه های دیگه هم داشتیم. چون مدیر پروژه خودمون بودیم.
این روزها بچهها موضوع تحقیق هم که انتخاب میکن، موضوعی برمیدارن که تو اینترنت بشه دنبالش گشت. حالا اگه شماره ISP اشغال باشه! فردا با خجالت باید برن سر کلاس.
قدیمترها یه وسیلهای بود با قاب فلزی که گیر یه مشت دانشآموزی که بلد بودند همه کار رو دستی انجام بدن افتادهبود. چون اونا همه کار بلد بودند، این جعبه اسیرشون بود. اگر هم خراب میشد؛ خودشون کارها رو انجام میدادن تا بعد اگه فرصت شد درستش کنن. اگر کند عمل میکرد هم همینطور. چون اون اسیر بود.
این روزها دانش آموزان یه وسیلهای دارن که همه کارهاشونو براشون انجام میده. چون خودشون هم کاری بلد نیستن، هر چی این آقای جعبه بگه باید بگن چشم. اگه خراب بشه زود باید درستش کنن. اگه سرعتش پایین باشه باید تحملش کنن و چیزی نگن. اگر بگه تو فلان مراسم فلان کار رو نمیتونم برات انجام بدم، خب مراسم رو باید عوض کنن!
خلاصه کنم. این روزها بچهها قبل از اینکه کار رو بشناسن و راهکار رو؛ یه چیزی پیدا میشه که براشون خیلی کارها انجام میده. بعد از مدتی دیگه هرچی اون بگه مجبورن قبول کنن. چون خودشون کاری بلد نیستن. یادمه سال سوم که برای تحقیق قرآن (امثال و قصص) از سیدی جامع استفاده کردیم، قبلش کل قرآن رو یه بار روخوانی کردیم و امثال و قصص قرآن رو دستی استخراج کردیم. دیگه اسیر این جعبه نبودیم. برای همین هم کلی از دادههای غلط و ندادههای درست این غول آهنی رو فهمیدیم و ما مچشو گرفتیم نه اون.
اما امروز تحقیق قرآن ... خب حق هم داریم. توی سرچ که چیزی در این مورد یافت نمیشه! پس ما فقط دنبال چیزی میریم که تعداد یافتههای گوگلش بیشتر باشه (مثل Robot). هیچ هم ایراد نداره سازندگان این غول برن دنبال تحقیق قرآن.
کاش روزی میرسید که همه این غول بیشاخ و دم رو اونقدر میشناختیم که استفاده از اون تو کارهایی که بلدیم کلاس میشد. نه اینکه فکر کنیم هر کس پشت این دستگاه نشسته با کلاسه!
باور کنید دلم می گیره وقتی میرم تو سایت و میبینم بچهها نشستن و با سرعت پایین اینترنت سر و کله میزنن. گهگاهی هم یه نگاهی به بغلدستی میکنن یا چند کلمهای حرف میزنن و بعد باز هم خیره میشن به صفحهی سفیدی که معلوم نیست تا چند دقیقه دیگه تصویری بیاد و نوشتهی به دردبخوری یا بگه Can not Find....
و بالاخره امیدوارم روزی بتونیم تو آموزش و پرورش به بچهها یاد بدیم که اسیر این زرق و برقها نشن و بدونن که خیلی وقتها کار دست زیباتر از کار ماشینه؛ یادبدیم که چطوری اسیر تکنولوژی نشن. یاد بدیم که تکنولوژی رو بشناسن، بسازنش و اگه لازم بود ازش استفاده کنن.
در آخر هم بگم که هفته شهدا رو هیچ برنامهی کامپیوتری نمیتونه برنامهریزی و اجرا کنه. پس لازمه که آموزشهای دیگهای برای اجراش ببینیم.
انشاءالله یه فرصت دیگه بقیه خاطره رو تعریف میکنم. الان هم شما خشته شدید هم من!